به همین سادگی

چرخ خیاطی را اوردم وسط و افتادم به جان تکه پارچه های خانه.. نتیجه اش شد3 دست لباس برای دخترک، آخرین ... ادامه مطلب

22روز از سال جدید گذشت.. میدونم خیلی دیره برای تبریک، ولی مطمءن م هیچ وقت برای آرزو داشتن و دعا ... ادامه مطلب

ای کاش می دونسیدی برای منی که به هزار و یک دلیل موجه و غیر موجه فعلا تمام وقت م ... ادامه مطلب

یعنی اینقدر کیف میکنم دخترک به جای گفتن کارتون تام و جری یا موش و گربه، داد میزنه میگه: دادا ... ادامه مطلب

خوابیده رو زمین، کنارش خرس گنده ی کلاه به سری ه و من که دارم لباس های واجب الخشک رو ... ادامه مطلب

خان والا تو این مدتی که مهد و پیش دبستانی و کلاس زبان میرفت همیشه پسر اروم و ساکت و ... ادامه مطلب

اصلا دلم نمیخواست این همه دیر به دیر بیام اینجا، ولی نوشتن با موبایل هم اعصاب میخواد هم وقت که ... ادامه مطلب

دلم میخواست تموم حس خوشحالی و شادی ای که تو وجودم جوونه زده رو میریختم تو قالب کلمات و با ... ادامه مطلب

رها بزرگ شده،اونقدر که میتونه بره بالای دسته مبل و از پنجره بازی داداشش رو دید بزن بزرگ شده رها، اونقدر ... ادامه مطلب